در گریز از خویشتن پیوسته میکاهم؟
زانکه بر این پردهی تاریک
این خاموشی نزدیک
آنچه می خواهم، نمی بینم
و آنچه می بینم، نمی خواهم!
نمیخوام حرف کلیشه ای بزنم
واقعا حرف دلمه !!قسمت سخت زندگی اونجاست که یه کار، یه چیز و حتی یه حرفی رو میخوای بزنی؛
همه هم از اون خبر دارن، از حالت ها و رفتارهات میفهمن که داره چه به سرت میاد؛
اما هیچ کس نمیاد بگه، چته؟
بعد که شروع به حرف زدن کردی، شروع نکنه به توجیح و تفسیر واین جور چیزا! البته که روش خوبی برا تسکین دادن نیست!
حرف بزنی و خالی بشی؛ بعد آخرش دستشو بزاره رو شونت و بگه من میفمم چه حالی داری!
فیلم برگزیده جشنواره داروگ:
E:\Film\A Beautiful Mind
آهنگ برگزیده جشنواره داروگ:
E:\Music\Unknown Album\Unknow Song
رتبه یک رو با چی عوض کردم!؟
خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود گر تو بیداد کنی شرط مروت نبود
از سوالاتی که برام پیش میاد اینکه در این اوضاع و شرایط اون هم مثل من چنین افکاری رو داره؟
موقع خواب بازم به من فکر میکنه؟
آهنگی که با هم گوش میدادیم رو هنوزم گوش میکنه؟
مسیر مورد علاقه رو هنوزم پیاده میره؟
تو اتوبوسا احساس غربت میکنه؟
تو جمع؛ بین دوستامون به افکار درونی متوجه رابطۀ خراب ما توجهی داره؟
یادگاری ها رو چی؟ انداخته دور؟
و و و و هزاران سوال!
(پی نوشت: فعلا بیماری باکلاسمون هم چند وقتیه شناسایی شده؛ فهمیدم چند سالیه سرکار بودم!)
بدترین قسمت ماجرا آنجاست که معلوم نیست بدترین قسمت ماجرا کجاست.
یکی از ما دو نفر
فراموش میشود.
همان طور که؛ یکی از ما دو نفر فراموش میکند.
اگر بلد نیستی گریه کنی
(این قصه پایانی تلخ دارد)
دستم را ول کن محبوبم!